یک نمایشنامه چگونه جان میگیرد؟
متن یک نمایشنامه، مانند انسانی در کمارفته است که ما با خواندنش، او را از حالت کما درآورده و به او زندگی دوباره میبخشیم. انسانهواره کردن نمایشنامه به این معناست که ما قادر خواهیم بود تا پیکربندیاش را آنگونه که هست و ما میخواهیم، شکل دهیم.
خواندن و دیدن یا درک یک نمایشنامه باهم متفاوت است. بی گمان برای خواندن نمایشنامه، فقط کافیست کلمات آن خوانده شود اما برای دیدن یا درک تصویری آن، شیوههای متفاوتی وجود دارد. یکی از این شیوهها، شیوهی جانبخشی به سبکی است که در ادامه به آن میپردازیم.
نمایشنامهنویس کیست؟
اولین بخش از شیوهی خواندن به روش جانبخشی، شناخت نسبی از نویسنده میباشد. هر اطلاعاتی که درباره نویسندهی یک نوشته بدانیم، سبب خواهد شد تا نوشتهاش را بهتر درک کنیم.
نمایشنامه دارای چه شخصیتهایی ست؟
هر نمایشنامهای دارای شخصیتهایی ست که اغلب، در اولِ متن به آنها اشاره میشود. گاهی اطلاعات اندکی از هر شخصیت، مانند جنسیت اشخاص، نسبتشان با هم و سن و سالهایشان، برای ما در دسترس است. با توجه به هر یک از این اطلاعات، میتوانیم شخصیتی واقعی از اقوام و خویشانمان گرفته تا بازیگران محبوبمان را جایگزین کنیم.
شخصیتهای انتخابی ما حتما نباید با فیزیک شخصیتهای نمایشنامه همآهنگی داشته باشند. مهم این است که ما در ذهن خود از هرکدام از شخصیتها، تصویری قابل درک ساختیم که به ما کمک میکند تا آن ها را ببینیم. اما اگر هیچ اطلاعاتی درباره شخصیت های نمایش، به ما داده نشده باشد، میتوانیم اتفاقی و حدسی، کاراکترها را در ذهنمان انتخاب کنیم و بعد از اینکه ظاهر هرکدتم روشن شد، میتوانیم بازیگری که در ذهنمان ساختیم را هم عوض کنیم.

نمایشنامه در چه فضایی اتفاق میافتد؟
اکثر نویسندگان متاخر و عدهی کمی از نمایشنامهنویسان متقدم جهان، قبل از آغاز داستان، شرح مفصل و یا کوتاهی از فضای کلیای که داستان در آن شکل گرفته است را میآورند. به این صورت که نویسندگان متاخر در وصف فضای داستان، دقت و وسواس بیشتری دارند، اما اکثر نمایشنامهنویسان متقدم، تنها به نام بردن از جاها و یا زمان رویدادها اکتفا میکنند. در هردو صورت، خواننده نمایشنامه، قادر خواهد بود با استفاده از قوه تخیل خود، نمایش را در ذهن خود بسازد.
در روش خواندن به شیوهی جان بخشی، تا زمانی که مخاطب تصویر واضحی از فضا را در ذهن خود نسازد، به مطالعهی خود ادامه نمیدهد.
در هر دو حالت، خوانندهی نمایشنامه، به مددِ قوای تخیل خود، فضای نمایش را، جزءبهجزء، در ذهن خواهد ساخت. در «خواندن به شیوهی جانبخشی»، مخاطبِ نمایشنامه، تا زمانی که تصویر روشنی از فضا را در ذهن نسازد، به ادامهی مطالعه نمیپردازد.
همزمان با خواندن متن، نمایش را کارگردانی کنیم
شخصیتها از چه سویی وارد یا خارج میشوند؟ کجا میایستند؟ کجا مینشینند؟ کجا راه میروند؟ کجا حسشان عوض میشود؟ و خلاصه، چه کنش و واکنشهایی از خود نشان میدهند؟…پاسخ همهی این سوالات را، ذهنِ ما به ما خواهد داد. متنِ نمایش، مثلِ فیلمی جلوی چشممان در حال جان گرفتن است. فیلمی که بازیگران آن را خودِمان انتخاب کردهایم.
نمایشنامه را در حالِ مطالعه، باید دید. تمامِ پرسوناژهایاش تا جایی که ممکن است، جزییاتِ روشنی دارند. از رنگِ پوست و مو و چشم گرفته تا حتا ریزهپردازیهای لباس و آرایششان. متنی که میخوانیم، به خواستهی ما کارگردانی میشود. و این ما هستیم که با هر دیالوگ، فضای تصویریی اثر را شکل میدهیم.
تصاویر در طول مطالعه، تغییر شکل میدهند
ممکن است وقتی شروع به خواندنِ نمایشنامهای کنیم، چهره و اندام و لباسِ یک شخصیت را درست حدس نزده و تصویر اشتباهی از آن در ذهن بپروریم. هر چه قدر که در متن جلو میرویم، تصاویر ما کاملتر خواهد شد. شاید جایی برسیم که نیاز باشد بازیگران ذهنیمان را عوض کنیم. در این صورت نباید معطل کرد. همانطور که یک کارگردان کاردان احتمال دارد در میانهی تمرینِ نمایشی، به این نتیجه برسد که بازیگرش به درد نقشی که ایفا میکند، نخورده و او را عوض میکند، ما نیز بازیگران ذهنی خود را میتوانیم عوض کنیم. مهم نیست چند بار این کار تکرار میشود؛ مهم این است که بازیگران خیالی ما، کاملا منطبق با شخصیت نمایشیشان باشند.
حضور موسیقی، در فرآیند تخیل بسیار مفید است
گاهی ترجیح میدهیم نمایشنامه را همراه با شنیدنِ موسیقیای واقعی بخوانیم. اگر چنین تصمیمی داریم، بهتر است موسیقی بدونِ کلام باشد. اما از آنجا که مشخص نیست موسیقی انتخابی ما با فضای کلی کار هارمونی داشته باشد یا نه، بهتر است این مورد را نیز واگذار به تخیل کرد.
هر از چند گاهی، نیاز به استراحت است
طبیعی ست که بعد از مدتی، تصاویر ما محو و سایهوار میشود. مخصوصا نمایشنامههایی که خوباند، آنقدر ما را درگیر حوادثشان میکنند که نمیگذارند پابهپایشان، تصاویر ذهنیمان را جلو ببریم. در زمانی که احساس میکنیم تصاویر آن شفافیت و تمرکز اولیهاش را از دست داده، به خودمان استراحت میدهیم. صبر میکنیم تا تصاویر به درستی و با وضوح کاملتری دوباره به ذهنمان برگردد.
جزییات، مهمترین عنصر این بخش از مطالعه ست. ذهن، مثل دوربینی که روی سوژه فاکوس میکند، تصویر اصلی را شارپ نشان میدهد و تصاویر اطرافاش را محو خواهد کرد.
از صحنههایی که برایمان اهمیت دارد، عکس بگیریم
ما اغلب عادت داریم دربارهی فیلمهایی که توجهمان را جلب میکند، حرف بزنیم. صحنههایاش را برای دیگران تعریف کنیم و دوباره از یادآوریی آن لذت ببریم. همین روش را میتوان در مورد نمایشنامههایی که میخوانیم به کار ببریم. یعنی چه؟ میتوانیم از صحنههای مورد علاقهمان میتوانیم عکسی ذهنی بگیریم و به همان تصویری که در تخیلمان شکل گرفته، مدتی خیره بمانیم. حتی میتوانیم این صحنههای ذهنی را برای دیگران بازگو کرده و اطرافییان را نیز در تخیلمان شریک سازیم.
عکاسی از تخیل، باعث میشود تا بهتر و دقیقتر بتوانیم روی نقاطِ موردِ دلخواهمان متمرکز شویم. جزییات بیشتری را به تصویرمان بدهیم و حتی در جاهایی که نیاز است، عناصر تصویر خیالیمان را تصحیح کنیم.

در آخر لازم به ذکر است که خواندن به شیوهی جانبخشی، نیاز مبرمی به قوهی خلاقه و تخیل آزاد دارد. گاهی کسانی که قدرت تصویرپردازی ذهنی بالایی دارند، بعد از مدتی که از مطالعهی متن نمایشی میگذرد، مردد میمانند که آیا نمایش را دیدهاند یا فقط خواندهاند؟
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که بعد از دیدن یک فیلم خارجی با زیرنویس، به خاطر نمیآورید که آیا آن فیلم را دوبله شده دیدهاید یا به زبان اصلی؟ درست همین کارکرد تلفیقی و ترکیبی، در هنگام مطالعه به روش جانبخشی برای ما میافتد.
چنین شیوهای از خواندن به ما کمک میکند که ذهنِ خود را کاملن درگیر متن کرده و هنگام مطالعه، متمرکزتر از دیگران عمل کنیم. به خصوص کارگردانهای تئاتر (که اکثرا ذهنشان تصویرپرداز بار آمده) عادت کردهاند که به جای خواندنِ سطور نمایشنامه، آن را ببینند.
دیدن متن، نیاز به آگاهی دارد. هر چه مطالعه بیشتر شود، قدرت خلاقیت ذهن بالاتر میرود. پس تا جایی که امکان داریم، از مطالعه و جانبخشی به واژهها، دست برنداریم.